آشنایی با یاران امام حسین در کربلا
عبدالرحمن بن عبدرب الانصاری الخزرجی:
عبدالرحمن منسوب به قبیله خزرج میباشد که اهل کوفه بوده و از اصحاب پیامبر گرامی اسلام بشمار میرود ایشان یکی از افرادی است که وقتی امیر المومنین علی علیه السلام درباره حادثه غدیر از اصحاب شاهد میگرفت برخواست و گفت شهادت میدهم که از رسول الله شنیدم که فرمود:
الا ان الله عز و جل ولیی و انا ولی المؤمنین، الا، فمن کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و اعن من اعانه (۱)
یعنی: آگاه باشید به درستی که خداوند، ولی من است و من ولی مؤمنین هستم، آگاه باشید پس کسی را که من مولای او هستم، علی مولای اوست. پروردگارا، دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمنی کند. و محبوب بدار، هر که او را محبوب داشته، و مبغوض بدار هر که او را مبغوض داشته است، و هر که او را یاری کند تو یاریش کن.
لذا یکی از یاران امیر المومنین نیز محسوب میشود (گفته شده قرآن خواندن را نیز از حضرت علی علیه السلام یاد گرفته است) عبدالرحمن همراه امام حسین علیهالسلام از مکه به کربلا آمده بود و در حمله نخستین به فوز شهادت نائل آمد. (۲)
بنابراین عبدالرحمن فرد ولایت مداری بوده که راه را از بیراهه شناخته بوده ودر لحظات سخت همراه امام زمان خویش بوده و چه سعادتی بالاتر از اینکه در رکاب امام معصوم علیه السلام شهادت نصیب فرد شود. دوستان عزیزبدانیم در زمان فعلی که دسترسی مستقیم به امام معصوم نداریم پیرو خط رهبری باشیم و مواظب باشیم که خدای نکرده جزء گمراهان نشویم. سخن در این زمینه فراوان است که انشالله در فرصت دیگری به آن خواهیم پرداخت.
در ضمن برای مطالعه بیشتر درباره یاران امام حسین علیه السلام در حادثه کربلا میتوانید به کتاب گرانسنگ یاران شیدای حسین بن علی علیهما السلام اثر استاد گرانقدر اخلاق حجت الاسلام والمسلمین مرتضی آقا تهرانی مراجعه نمایید.
منابع:
۱- الغدیر، ج ۲، ص ۴۹
۲- رجال شیخ طوسی، ص ۷۶
من عاشق زندگی ام و بیزار از دنیا! دنیا حرکت بر بستر خور و خواب و خشم و شهوت است و زندگی، نگریستن در چشم کودک یتیمی است که از پس پرده ی شوق به انسان می نگرد...
جان کانفیلد:
زندگی یک بوم نقاشی است که در آن از پاک کن خبری نیست...
ترانه سرا:
زندگی چیست؟
خون دل خوردن،
اولش رنج و آخرش مردن...
ترانه سرا:
زندگی چیست؟
عشق و دلداری...
وقتی با یاری،
پس چی کم داری؟
فروغ فرخزاد:
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیل از آن می گذرد...
زندگی شاید
طفلی ست که از مدرسه بازمی گردد...
اشو:
زندگی به موسیقی نزدیکتر است، تا به ریاضیات.
ریاضیات وابسته به ذهن اند،
و زندگی در ضربان قلبت ابراز وجود می کند...
سهراب:
زندگی بال و پری دارد،
با وسعت مرگ.
پرشی دارد،
به اندازه ی عشق.
زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه ی عادت
از یاد من و تو برود...
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد،
زندگی سوت قطاری است،
که در خواب پلی می پیچد...
زندگی شستن یک بشقاب است..
هوشنگ شفا:
زندگی یعنی تکاپو
زندگی یعنی هیاهو
زندگی یعنی شب نو، روز نو، اندیشه ی نو
زندگی یعنی غم نو، حسرت نو، پیشه ی نو...
نظام وفا:
زندگی دریای متلاطمی است که قطب نمای آن محبت است!
zahakimi.blogfa.com
:
زندگی در دست هایی است که
مرا،
شوق پرواز می دهد..
زندگی در دشت هایی است که مرا،
شوق آواز می دهد...